فاتح قلب آسمون! تکیه بزن به شونه هام واسه
یه بارم که شده بگو هنوز تو رو میـخوام
درسایه دل شکستگی پیر شدم / غم خوردم با غمت نمک گیرشدم
تا آمدی آشنای قلبت باشم / گفتی که من از غریبه ها سیر شدم...
هیچ اتفاق خاصی نیفتاده! ستون حوادث خالیست...
هنوز زنده ام بی تو! باورت میشود؟
وقتي با كاميون عشقت از سربالايي پيچ دل ما بالا ميرفتي , ميدونستم چيزي جز گرد و غبارت واسه ما جا نمي مونه
چشمانت را ورق بزن شايد در گوشه اى از آن مرا به يادگار كشيده باشى
من دلم تنگ كسي است...
كه به دل تنگي من
مي خندد...!
ماكه همسايه ي اشكيم
ولي با دلِ تنگ
گر لبي خنده زند
ياد شماييم همه شب
چقــدر باید بگذرد؟؟
تا مـن
در مـرور خـاطراتم
وقتی از کنار تــو رد می شم.
تنـــم نلــرزد.....
بغضــم نگیــرد.....
رُخ به رُخ که شدیم
من مات شدم... !
و تو چون پادشاهی که
از اینگونه فتح ها را زیاد دیده است
بی اهمیت ، رد شدی
اگر به یادت نمی ایم دلیل فراموشی تو نیست...من ترس از ارتفاع دارم..
كاش ميشد وقت رفتن چشم هايم را كنار تو بگذارم تاكه درحسرت ديدارت نمانم
انگارپاى ثانيه ها لنگ مى شود وقتى دلى براى دلى تنگ مى شود
دور بودن از عزیزان مشکل است / إمتحان با وفایی ،در جدایی حاصل است
گرچه من دورم زپیشت ای رفیق / دوریت دریا و یادت ساحل است.
بى روى او به دنيا،يك ذره نيست ميلى از وقت رفتن او،خيلى گذشته،خيلى دلتنگم و پريشان،با يك اميد كم رنگ شايد براى من هم دلتنگ مانده ليلى
آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود
چشم خواب آلودش را مستى و رويا نبود
لب همان لب بود اما بوسه اش گرمى نداشت
دل همان دل بود اما مست و بى پروا نبود...
اگر رفتم،مگو او بى وفا بود،مگو با عشق من نا آشنا بود، تو با عشقت مرا
ديوانه كردى ، مگو راهش ز راه من جدا بود ...
اگر بعضى وقتها نميشنوى دوستت دارم به خاطر سايلنت دلمه ، نه اينكه معرفتم كمه!
ارزش قطره هاي باران را گلهاي تشنه ميدانند و قدر دوستان خوب را دلهاي تنگ
در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد ، در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابری است
همیشه دلتنگ توام
نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم ، تو همیشه دعوتی ، راس ساعت دلتنگی !
همیشه دوست داشتم ابر باشم
چون ابر انقدر شهامت داره که هر وقت دلش میگیره
جلوی همه گریه کنه